یه دختر اروم ک حرفای زیادی برای نوشتن داره وبلاگمو خیلی دوس دارم چون پناه همه بی پناهی های منه❤

دفترچه خاطرات من دفترچه خاطرات من دفترچه خاطرات من

امتحان دادن جالب مون😂

سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ 23:42 ~ Mohadeseh

دیروز امتحان تاریخ تمدن داشتیم و فقط هم یه روز فرصت داشتیم ۱۴۰ صفحه هم استاد از رفرنس مشخص کرده بود تا بخونیم هر چقدر اصرار کردیم فرصت کمه برنامه امتحانا خیلی فشرده شده از حجمش کم کن قبول نکرد که نکرد

خلاصه تو همون یه روز با بدبختی ۱۴۰ صفحه رو خوندم دور اولمو ۴ صب تموم کردم

۶ صب بیدار شدم رفتم دانشکده تا مرور بکنم امتحانم ساعت ۱۱.۵ بود تازه مرور کردنو شروع کرده بودم که....

که سرایدر دانشکده اومد کتابخونه پرسید امروز امتحان دارین گفتم اره امتحان تاریخ داریم گف اره سوالاتو دیدم خیلی سخت بودن یکی از سوالارو هم گف بهم بعد من گفتم سوالارو دارین گف اره عکس گرفتم خلاصه سوالارو دادو منم فرستادم به ۵ نفر از دوستام

بعد من سرایدارمون به نماینده مون و یکی دیگه از پسرا هم سوالارو داد ولی نماینده مون به کل کلاس سوالارو پخش کرد رتبه یک کلاس مونم حسابی ناراحت بود و گفته بود سوالارو نمیخوام چرا نمیخواد؟

چون میخواد بعدن بره همه رو لو بده

احتمالا امتحان تاریخو مجبور شیم دوباره بدیم

خاطره جالبی بود خلاصه

بچه ها هم پول جمع کردن برا سرایدارمون کادو بخرن😂

تا شاید تو امتحانات بعدی هم یاری مون کنه ولی من میدونم یکی میره لو میده و همه مون بیچاره میشیم اون سرایدار دلسوزمونم اخراج میشه در نهایت🫠

عکس پایینم از جلسه آزمونم گرفتم خیلی جای خوشگلی افتاده بودم پیچک های رو نرده ها خیلی آرامش میدادن بهم

آمارگیر وبلاگ