یه دختر اروم ک حرفای زیادی برای نوشتن داره وبلاگمو خیلی دوس دارم چون پناه همه بی پناهی های منه❤

دفترچه خاطرات من دفترچه خاطرات من دفترچه خاطرات من

بازم هیییی

شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۲ 21:30 ~ Mohadeseh

میگن تو دنیا بیشتر از ۷ میلیارد آدم وجود داره

آدم؟

من آدمی نمیبینم دور و برم

به خدا به خداااا تنهایی صدبرابر شرافت داره به معاشرت کردن با گاوهایی که دور و برم هستن✌

و باز هم قطار

شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۲ 0:26 ~ Mohadeseh

الان باز توی قطارم متنفرم از هر کوپه تنگ و تاریکی که توی دنیا وجود داره امیدوارم این اخرین باری باشه که با قطار تهران میرم ایشالا ترم بعدی تهران نباشم دیگه

هنوز دارم انقلاب میخونم فردا امتحان دارم مغزم سوخت تقریبا جزوه اش خیلی زیادهههههه

یکی از دوستای بابام امتحان انقلاب داشته هیچی هم نخونده بوده بالای برگه یه کلمه مینویسه جانم فدای رهبر و استاد بهش ۲۰ میده منم اگه پسر بودم همین کارو میکردم😂

یه اتفاق جالبم افتاد امروز موقع سوار شدن به قطار مهماندار بهم گف عمو برو بالا

عمو؟؟

نگفتم دیگه حاجی من ۲۲ سالمه😂

البته تقصیری هم نداشت من واقعا بچه به نظر میام

شامپو هم یادم رف بردارم سوپری تقاطع نیایش هم سریتا نداره باید هدشلدرز بخرم امیدوارم موهام به ... نره

از همین لحظه به خودم قول میدم اگه اگههه مث ادم درس بخونم تا ۷ تیر ۸ تیر به عنوان جایزه برم برج میلاد

تا بعد👋

هیی روزگار

جمعه نوزدهم خرداد ۱۴۰۲ 23:30 ~ Mohadeseh

‏یادتونه یه زمانی فکر میکردیم بیست و چند ساله ها ادم بزرگن!

انرژی های مثبت کوچولو

پنجشنبه هجدهم خرداد ۱۴۰۲ 13:11 ~ Mohadeseh

حتی با نگاه کردن به دستامم حالم خوب میشه لاکمم برام فعلن خوشرنگ ترین لاک دنیاس انگشتر پروونه ای رو هم که عاشقشم 😍

عکس پایینی هم ساعت اتاقمه که دوباره درستش کردم فرشته ای که پاندولشه همیشه تاب میخوره

ساعتم تنها چیزیه تو اتاقم که با روحم هارمونی داره😍

بدبختی های جزوه نویسی

سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۴۰۲ 22:13 ~ Mohadeseh

اون دو جلسه جزوه ای که قرار بود برا اخلاق بفرستم بیچاره ام کرد از رو ویس نوشتنش که سه روز کامل وقت منو گرفت اولش گفته بودن جزوه دست نویس هم بفرستین اشکالی نداره

امروز نماینده پیام داد و گفت که قرار شده جزوه ها تایپی باشه و تا جمعه فرصت داری تایپ کنی

تایپ کردن چرت پرتای اخلاق هوشبری واقعا حوصله برترین کار دنیاس به نظرم

دو ساعت کامل اعصابم خورد بود تا اینکه یه سرچ زدم گوگل تبدیل نوشتار به گفتار یه اپ رو اورد اپ iotype من میخوندم تایپ میکرد خیلی کارش خوب بود حالا کامل کامل هم درست تایپ نمیکنه ولی خب خیلییی کارمو آسون تر کرد اما خب ۱۰۰ کلمه اش رایگان بود فقط. اشتراک یک ماهه اش ۶۰ تومن بود که خب خیلی به صرفه بود باز چون من میخواستم بدم بیرون تایپ کنن و قطعا خیلی گرون تر درمیومد

الان تو یه ساعت یه جلسه اشو خوندم تایپ کرد یه ویرایش میخواد فقط اونم یه ساعتی طول میکشه

فردا هم جلسه بعدی رو میخونم تایپ کنه

این مشکلم تا حدودی حل شد خدایا شکرت

تیم برنامه نویس iotype حسابی دم شما هم گرم ❤

آسمون قشنگ امشب🌠🌔⭐

سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۴۰۲ 3:21 ~ Mohadeseh

اگه ازم بپرسن تنها زیبایی بی پایان این دنیا چیه؟

میگم آسمون💙

چیزی که الان دارم میبینم یه آسمون قشنگه با یه ماه خیلی روشن که همش میره پشت ابر و میاد بیرون

صدای اذان داره میاد از سمت مسجد نزدیک خونه خاله اینا

صدای خروس رو میشنوم از دور

چه لحظه های قشنگی!

چه آسمون قشنگ تری!

(امروز دم غروبم که بیرون بودم آسمون بنفش صورتی رو بعد مدت ها باز دیدم)

و در پایان

تاریکی به کام

کی؟من؟

یکشنبه چهاردهم خرداد ۱۴۰۲ 13:18 ~ Mohadeseh

خدایا اگه قرار بود بهترین سال های زندگیم این قدر سخت و تلخ و بد بگذره همون بهتر که نبود

میشه عوض کنی دنیامو؟

لاقل یه کاری کن این قدر چشام نسوزه بیشتر درس بخونم!

از دوشنبه هفته پیش تا بدین لحظه

چهارشنبه دهم خرداد ۱۴۰۲ 1:46 ~ Mohadeseh

هفته خیلیی سختی رو گذروندم

دوشنبه هفته پیش برا ساعت ۵ عصر بلیط داشتم رفتم ایستگاه راه آهن نیم ساعت منتظر موندیم قطار نیومد یه ساعت منتظر موندیم که بالاخره اومد به ندرت پیش میاد که قطاری این قدر تاخیر داشته باشه تو راه آهن فقط من مسافر اون قطار بودم همش فک میکردم نکنه قطار رفته و من جا موندم خب سوار قطار شدم و راهی تهران(تو قطار پرسیدم چیشد این قدر تاخیر داشت گفتن که وقتی قطار قبلی داشته رد میشده یکی خودشو پرت کرده جلو قطار و برنامه زمانی قطارا کلا بهم خورده برا همین) فردا صبحش باید میرسیدم دانشگاه و فول تایم کلاس داشتم و یه ارائه ۵ نمره ای برای درس ادبیات و هم باید انتخاب واحدمو میدادم استاد و اموزش تایید کنن که برای ورود به جلسه امتحانات حتما لازمش داشتم

تو قطار یه خانم مسنی بود که بین حرفاش گف فوبیا اینو داره که درو قفل کنه چون تا حالا چن بار درو قفل کرده و گیر کرده تو اتاق یا دستشویی برا همین گف درو کوپه رو قفل نکنیم ولی بقیه گفتن نه نگران میشیم و فلان و درو قفل کردیم اخر سر

ساعت دو نصفه شب بود که خانمه منو بیدار کرد و گف درو نمیتونه باز کنه منم هر کاری کردم باز نشد واقعا قفل گیر کرده و ما تو کوپه زندانی شده بودیم😱

یه هو چشمم به چکش کنار پنجره افتاد چکشو رو از جایی که بود برداشتم و در نقش سوپرمن درو باز کردم😂

خانمی که فوبیا داشت کلی تشکر کرد میگف دو دقیقه دیگه باز نمیشد من میردم اینجا خودشم میگف به خاطر فوبیا منه این بلاها سرمون میاد😂

خلاصه ۵.۵ صب رسیدم تهرانو سوار بی ارتی تجریش شدم طبق معمول باز به ملت آدرس میدادم تو مسیر خب اونا میپرسیدن منم میدونستم دیگه😂( یکی نیس بگه خودت چن ماهه اومدی تهران مثلا)

۶ صب رسیدم خوابگا و با بدبختی خوابم برد در حد نیم ساعت خوابیدم و رفتم سرکلاس اولین کلاسم انقلاب بود استاده گف هفته دیگه میان ترم میگیره اونم ۷.۵ نمره ای

منم هفته دیگه دقیقا همون روز همون ساعت امتحان ترمیم معدل زبان داشتمو هیچ جوره نمیشد امتحان انقلابو بدم بعد کلاس با استاد صوبت کردم و گف که از تو امتحان نمیگیرم تو پایان ترم چن تا سوال جبرانی میدم اونارو بنویس

خلاصه خداروشکر این بدبختی رو پشت سر گذاشتیم

و بعدش با بدبختی استاد مشاورو پیدا کردم انتخاب واحدمو مهر زد بعد سه طبقه اومدم پایین رفتم باز اموزش مهر زد بعد باز بردم مسئول رشته ام امضاش کردو و تامام

بقیه کلاسامم رو روال بود تا رسیدیم به ادبیات که منم ۵ نمره ارائه داشتمو ولی در کمال بدبختی ادبیات کنسل شد و منم نتونستم ارائه مو بدم استاد گفته بود کسایی که نتونستن ارائه بدن یه کار دیگه میگم بکنن حالا فردا از بچه ها میپرسم ببینم جلسه امروز گفته چه خاکی باید بریزیم سرمون😑 خب میومدی کلاستو برگزار میکردی دیگه لامصب من اون قدر ارائه حاضر کرده بودم

و باز برا عصر بلیط داشتم برگردم خونه یه روزه تهران رفتن و برگشتن واقعا بیگاریه ولی مجبور بودم چون پنجشنبه رو نهایی ادبیات داشتم و باید تا چهارشنبه میرسیدم خونه تا بشینم ادبیات بخونم فرداش صب زود برم امتحان

خلاصه گفتم میرم پارک وی سوار شم تا ۲ ساعت بی ارتی سر پا نباشم شاید پارک وی بتونم صندلی گیر بیارم

با دو تا کوله پشتی فوق سنگین راهی پارک وی شدیم صف صندلیو که دیدم قافیه رو خوندم بیست دقیقه منتظر موندم ولی خیلی مونده بود تا نوبت من برسه دیگه ناچار سوار شدم سرپا وایسادم چون داشت دیرم میشدو نگران بودم به قطار نرسم از شانس بد من بی ارتی وسط راه خراب شد😑 دوباره با وسایلای فوق سنگینم پیاده شدم چن دقیقه منتطر بی آرتی بعدی موندم

بالاخره بعد دو ساعت سرپا موندن تو بی ارتی ۶.۵ رسیدم میدون راه آهن داشتم از خیابون رد میشدم یه پرایدیه داد میزد خوشگله خوشگله بیا برسونمت ریخت یارو ندیدم خداروشکر ولی اعصابم خوردتر شد😑

۲۰ دقیقه هم دیر میرسیدم از قطار جا میموندم ولی خوشبختانه رسیدم مث همیشه باز از سردرد داشتم تلف میشدم و فارژزیک خوردم و از ۷.۵ گرفتم خوابیدم تا فردا صب چون شب قبلش تو قطار اصلا نتونسته بودم بخوابم حالا تو این هیرو ویر یادم افتاد تکالیف زبانو برا استاد نفرستادم ساعت ده بیدار شدم از خواب که یه هو این موضوع یادم افتاد🤦🏻‍♀️ ولی همه تو کوپه خواب بودن و چراغ هارو خاموش کرده بود کلا انگار کوپه خستگان عالم بودم😂 اونام مث مرغ از ۹ شب خوابیده بودن با نوری که از سالن میفتاد تو کوپه با بدبختی تمام تکالیف زبانو نوشتمو برا استاد ایمیل کردم و دوباره گرفتم خوابیدم

۶ صب رسیدم خونه ولی تازه بدبختی اصلی شروع میشد باید برا ادبیات میخوندم خوندمو خوندم تا خود صب پنجشنبه

یعنی من سومین شب متوالی بود که باز نتونسته بودم درست حسابی بخوابم(خوابیدن تو قطارم میدونید که اصلا خوابیدن محسوب نمیشه) رفتم پنجشنبه ادبیات رو دادم و با یه سردرد خیلی شدید برگشتم خونه خداروشکر فک کنم از نمره قبلیم بیشتر بگیرم ولی سردرد کل روز اذیتم کرد اما این پایان بدبختی های من نبود

باید دو جلسه ویس اخلاق هوشبری رو مینوشتم هر کدوم ۱.۵ ساعت بودن من فک میکردم نوشتن هر کدوم فوقش ۳ ساعت طول میکشه ولی باید بگم که هر ۱۰ دقیقه اش نیم ساعت طول میکشید از فرط نوشتن همش دستم فلج میشد اون قدر مچ دستم درد میگرف شبا برا اینکه دردش کمتر شه بتونم بخوابم با اب گرم ماساژ میدادم مچ دستمو دردش کمتر میشد

خلاصه این جزوه نویسی مزخرف هم دو روز علافم کرد🤦🏻‍♀️

شد دوشنبه کل دوشنبه رو هم زبان خوندم چون سه شنبه ترمیم معدل زبان داشتم امروز صب رفتم امتحانو دادم ولی خب نامردا خیلی سخت داده بودن اگه سفت و سخت اصلاح کنن همون ۱۹ میشم که قبلا هم نمره ام همین بود بعد کل روز باز سردرد داشتم با بدبختی یکم زیست خوندم اما الان سردردم اوکی شده و میرم باز زیست بخونم😫

خب خداروشکر از فردا زندگیم به روال عادی برمیگرده و ترمیم معدل ندارم دیگه

خدایا به خدا خودتم‌ میبینی چقدر چقدر چقدر دارم له میشم دیگه اصن یه چیزی فراتر از له!

خودت به خاطر تموم دردایی که بند بند وجودم تحملش کرده اون چیزی که میخوامو بهم بده 💕

امام رضا به حق این شب عزیز قسمت میدم یه بار ازت خواستم و راهو بهم نشون دادی این بارم باز ازت میخوام دستامو بگیری و برسونی منو به اونجایی که دوست دارم

آمین

تفریح مورد علاقه ام ؟

چهارشنبه سوم خرداد ۱۴۰۲ 22:44 ~ Mohadeseh

پریروز یه فرم از طرف دانشگاه دادن بهم که پر کنم

تو فرم نوشته بود تفریح مورد علاقه ات چیه؟

یه کلمه نوشتم:

خرید کردن😂

آمارگیر وبلاگ